آهسته تر بیا


غوغا نکن که دلم

با شور دردناک نفس های گرم تو

بی تاب می شود .

آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،


برای خاطره بازی

فرصت ، همیشه هست .


وقتی تو می رسی


احساس می کنم


سکوت می شکند


ثانیه ها گرم می شوند


فاصله ، از لای انتظار پنجره


فرار می کند


آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو

جایی برای کلام نیست


خاطره ، خود با تمام آنچه هست


میان چشم های عاشق ما

حرف می زند


و آرام


برگ می خورد وقتی تو می رسی


زندگی ، با تو می رسد


لبخند ، با تو می رسد

احساس می کنم

جایی ، میان پلک های مدام اضطراب

برای ما ساخته اند

احساس می کنم

ما را درون هاله ای از عطر و آرزو

انداخته اند .

وقتی تو می رسی

عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم

شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم

وقتی تو می رسی

من، به تمام آنچه دوست دارمَش

می رسم...