شکایتــ نکن ...
کوه همــ که باشـــد
گــ ـاهی دم غروبـــ که میشود
انــ ـگار دلش می لرزد ...
به خــ ـدا قسم ، اصلا انگــ ـار طور دیگریستــ ...
انگــــــار ایستاده می افتد .
ایستـــاده می گرید و ایستـــاده میمیرد !!
پس گلایه نکن ...
از تو چــــــه پنهـــان ، با تمام بی پنــ ـاهی ام ...
گاهی ایستــاده ، در پس ِ همین وجــــــود ،
در پس ِ همین خنده هـــــــــــای سرد
در پس ِ همین گریه های گـــــرم ،
هــِـــــی می میرم و زنده میشوم !!
سختـــ استــ صبور باشــــــی و در حجم این سکوتـــــــ
نفستــ بند نیاید